نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
وب نفسوب نفس، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
نویدنوید، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

همه عشقم تویی نفس مامان

زندگی هندسه ساده تکرار نفس هاست

مبارکا باشه

این هفته ظهر تا شب آبجی پیش ما بود هر روز  شب همسرش بعد از کار میومد دنبالش و میرفتن  حالش خوبه و داره تپل تپل مشه هیکلی شده حسابی  الان اندامش خیلی خوبه دوس دارم همیشه این شکلی باشم من  و در ضمن دیگه 22 روز دیگه آیهان جون پسمل دوست گلم به دنیا میاد و  امروز 31 اردیبهشت تولد عشقم آبجی گلم مامان آیهان هست  آبجی جونم دلم برات تنگ شده منتظرم تا بیام پسرت و خودت رو  رویت بکنم تولدت رو با دل و جون تبریک میگم ایشالله با تن سالم کنار همسر و  فرزند عزیزت روزای خوب و خوشی رو داشته باشی آمین  بابا اینا دنبال لباس حاملگی برا آبجی بودن صبح رفته بودن بیرون   یه تونیک محشر براش خریدن مجلسی هست  میگم بابا لباس حاملگی کجا این کجا خیلی...
31 ارديبهشت 1392

شب آرزوها

کلی چیزای خوشمزه واسه ابجی خریدم منتظرم بیاد دوتایی بخوریم به زور جلو شکم خودم رو نگه داشتم  گیلاس خریدم و گوجه سبز و لواشک ترش و موز  و امروز به یاد عزیز ترین کسم یه چیزی هم خریدم عکسش رو میذارم ببنید  شب آرزوها هست امشب از ته دل اول دعا میکنم که مهربد جون هر چه زودتر خوب بشه  اینقد دوستش دارم که خدا میدونه عاشق بچه هام من اینم که بچه دوست گلم هست ،بیشتر و بعد خدا مریض ها و کودکای سرطانی رو شفا بده هر چه زودتر و میگم  چه خوبه تو این روز از طریق سایت اهدا عضو ثبت نام بکنیم  برایت از طلا تختی مسیری رو به خوشبختی برایت عمر نوحی را وقار همچو کوهی را برایت صبر ایوبی ح...
26 ارديبهشت 1392

اوووف خبرای خیلی خوب

اول اینکه معذرت خواهی میکنم از اینکه آدرس وبم رو تغییر دادم  به خاطر مشکلی بود که پیش اومد مجبور شدم  ابجی حالش بهتره سرماخوردگی رفع شد خدا رو شکر امروز هم کلی از طب های سنتی رو خوندیم درمورد جنسیت  نوزاد نصف مشخصات بچه پسر رو داره آبجی نصف مشخصات بچه دختر رو  نمیدونم حالا از نت که میخوندیم نوشته هفته شانزدهم تعیین جنسیت میشه  سه هفته هم صبر کنیم بچه نازمون معلوم میشه دخمل هس یا پسمل  اما ...  اما ... همه دست به کار شدن و فامیلمون کلا داره زیاد میشه           دایی بابای نی نی نازمون هم داره برا بار دوم بابایی میشه  اون طوری که مادر شوهر آبجی گفته مث اینکه همزمان با آبجی حامله شده  و الان هم زن عموم اس داد بهم که...
24 ارديبهشت 1392

سرما خوردگی

وای دیروز آبجی اومد خونه حالش اصلا خوب نبود  همسرش شیفت شب بود  داشت میلرزید نگو سر ما خورده و رفته دوش گرفته اومده خونه ما  حالش اصلا خوب نبود سرماخورده با هزار مصیبت خوابید اما نه  هیچی نخورده دلش داشت ضعف میرفت هر چی هم میخورد  گلاب به روتون بالا میاورد شب از 2 بیدار بود تا 5 صبح حالش خوب نبود  صبح بابا بردش درمانگاه کلی بهش دارو دادن و دکتر مکمل غذایی هم داده  و چند تا آمپول و سرم زدن بهتر شده همسرش که صبح از سر کار اومده  نمیشه که ظهر گشنه بمونه مامی غذا هم آماده کرد برا هر جفتشون و برد  تا بخورن دکتر گفته سه روز استراحت مطلق بکنه تا بهتر بشه  ...
22 ارديبهشت 1392

پاقدم بچه خوبه!

شنیدم از دوستانم که میگن همیشه پاقدم نوزاد خوب بوده و هست برا خونواده ها  از دختر عموم پرسدم اونم تایید کرد و گفت وقتی دخترش به دنیا اومد پا قدم نوزادشون  همسرش یه کار رسمی با حقوق خیلی خوب پیدا کرد  و از زن عموم پرسیدم گفت پا قدم دوقلو ها یه خونه شخصی بزرگ خریدیم  وای خدای من دوستانم هم هر کدوم یه حرفای خیلی خوبی میگفتن  اونایی که نوزاد و فرزندان ماهشون متولد شدن بگین پا قدم عزیزانتون چه اتقاف های خوبی افتاد؟ ایشالله پا قدم نی نی ماه ما هم یه اتفاق خیلی خوب برا آبجی بیفته  یه چیزی تو دلم هست که از خدا براشون میخوام  به نظر من همین که خدا دونفر رو لایق این میدونه که پدر و مادر بشن بزرگترین نعمته  ...
21 ارديبهشت 1392

گوجه سبز

اون روز که آبجی رفته بود با خواهر شوهر اینا  بیرون عمه نی نی شام رو  پاقدم نی نی مهمونی داده  میسی عمه یاد آور بشم مادر شوهری هم تو خونه خودش مهمونی داده بود  دیروز هم ابجی مهمون دعوت کرده بود خونواده همسرش رو  خونه اش سر و سامون داده بود  غذا ها رو آماده کرده بود از اونجایی که لباس رسمی پوشیده بود  میگه شلوارم خیلی تنگ بود نمیتونستم تکون بخورم میگه سفره رو باز کردم و چیدم اونا خوردن  و من رفتم رو تخت دراز کشیدم شدید شکمش درد میکرده  خدای من عجب کاری میکنه این دختر  بعد رفتن مهمونا همسرش کلی دعوا کرده که لباس حاملگی میپوشیدی  که اذیت نشی شوشو همه ظرفا رو شسته قوربون دستش  آبجی هم شب رو استراحت کرده  امروز هم من دلم گوجه ...
17 ارديبهشت 1392

خوش گذرونی

آبجی حسابی داره این روزا حال میکنه دیروز  یکم رفته بود بیرون مث اینکه سرما زده  اذیت شده شدید دل پیچه گرفته بود شب با هزار مصیبت  خوابیده و همسرش برا خودش شام درست کرده تنهایی خورده  امروزم الان یعنی رفته خوشگذرونی شاه گلی(ائل گلی) و لونا پارک        البته دوتا ماشین رفتن با خواهر شوهرش اینا و مادر شوهرش نه درسی نه  امتحانی راحت خدا رو شکر این مدت خیلی اذیت شده  یکم هم استراحت بعد اون همه درس و سختی براش لازم بود شنبه هم یعد از یه سال میره به دوستانش و دانشگاهش سر بزنه  و مدرک اصلی لیسانسش رو بگیره به سلامتی کلی چیزای خوشمل برا روز زن همسرش هدیه گرفته واسش ...
15 ارديبهشت 1392

هفته یازدهم

بابا خیلی خوشحاله پدر بزرگ داره میشه  دل تو دلش نیست اصلا اینقد ذوق کرده نوه اولمون هست  بله نی نی ما الان در هفته یازدهم به سر میبره  دیروز خونه زن عمو  رضوان بودم گفت آلبالو دارم فریزر بدم ببرین واس آبجی مامان میگه نه خودمون میخریم  میگم مامان چرا کلاس میذاری بذا بده دیگه  گفتم آره زن عمو بده  وای جاتون خالی کلی میوه خوشمزه داشت یه ظرف پر کرد  بردم   واس آبجی اونم الان نخور کی بخور یکم خورده بقیه رو هم  نگه داشته بعدا بخوره  برا روز زن آبجی واسم اسپری خریده  در ضمن دو روز پیش رفته بودم لباس بخرم جوراب دیدیم  آبجی میگفت بخریم یا هنوز بمونه جنسیت تعیین شد میخریم  دیدیدم خوشش اومده من واسه نی نی خریدم یه جفت جوراب کوچولو  به ...
12 ارديبهشت 1392

تقدیم به مامان ماهان

فردا ماهان کوچولو متولد میشه خدای من ... کودکی که آماده ی تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسید : « می گويند فردا شما مرا به زمين می فرستید . اما من به این کوچکی بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟ » خداوند پاسخ داد : « از ميان بسياری از فرشتگان ، من يکی را برای تو در نظر گرفته ام . او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد . » اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود يا نه . اینجا در بهشت من کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافیست . خداوند لبخند زد : « فرشته ی تو برايت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او ر...
11 ارديبهشت 1392

عروسی

ببخشید مشغول درسا بودم  آبجی با خواهر شوهرش و مادر شوهرش عروسی  پسر خانوم جعفری دعوت بودن  رفتن حسابی خوش گذشته  آبجی هم مشکلی نداره برا رفتن به عروسی  آخ مادر شوهرش آرایشگر هس سالن آرایشی داره هر وقت  میخواد بره عروسی حسابی بهش میرسه  آبجی یکی یدونه عروسش هست فعلا و عروس بزرگه خیلی تپل شده از حالا  مادر شوهرش میگه نکنه دوقلو باشه بچه چون الان سه ماه این همه چاق شده  نه اما مامان من بچه اولش 5 کیلو بود وقتی متولد شده عادی هست برامون  آبجیم اینجا پیشم هس با این حالش بیچاره یه عالمه کمک هست برام  آره معادلات رو باهاش کار کردم حله مشکلی ندارم  باید محاسبات هم تمرین کنیم بهتر از استادم درس میده  گفته باشم آبجی من واقعا س...
9 ارديبهشت 1392